تاسوعا و عاشورا
دوباره بین خاطره های دختر خوشگلم وقفه افتاد شرمندهههههه دختر ناز من هر روز که بزرگتر میشی شیرین و شیرینتر میشی مامانی فدات بشه که خوب بلدی خودتو تو دل همه جا کنی. عشق مامان برای تاسوعا و عاشورا تصمیم گرفتیم با بابایی که بریم شمال بخاطر شما خوشگل خانوم اینبار دیگه با اتوبوس نرفتیم با دایی بابایی هماهنگ کردیم و باهاشون رفتیم شانس تو اینبارم خیلی تو راه بودیم و حسابی خسته شدیم مخصوصا فسقلی من که کلافه شده بود بالاخره رسیدیم و باباجوون اینا کلی از دیدنت خوشحال شدن شب تاسوعا بخاطر اینکه هوا خیلیییییی سرد بود و نمیخواستیم که خدایی نکرده مریض بشی بیرون نرفتیم اخه شمال خیلی سرد شده بود تاسوعا روزش خوب بود ...
نویسنده :
Sara
21:19